فرض یه بچه ازم میپرسه "کاغذ"چیه خب من میگم یه چیزی که سفید رنگه و میشه روش نوشت پاره میشه از چوب ساخته شده و....
اگه از شما بپرسن ممکنه صفات دیگه ای براش بگید یا همینا رو بگید و چیزهای دیگه ای اضافه ش کنید.
سوال اینه آیا واقعا من دونستم "کاغذ"چیه؟این تفاوت تعریف ها چیو نشون میده؟ حقیقت اینه ما هیچ وقت نمیتونیم بگیم خود کاغذ دقیقا چیه بلکه داریم فقط صفات ملموس ترش و بازگو میکنیم .
وقتی میپرسم خدا چیه شما شروع میکنید یه سری صفات و ... بازگو میکنید و... اما واقعا اگه "آنی" وجود داشته باشه میتونیم با صفات بگیم دقیقا "آن"چیه؟
به نظر من جواب "نه "هست .
ما اگه بخوایم با صفات بگیم "کاغذ" "آن" هست تا بینهایت بار صفت باید براش تعریف کنیم پس عملا غیر ممکنه .
یه تیکه کاغذ هیچ وقت نمیتونیم دقیقا بگیم "آن" "کاغذ" است. پس چطور میتونیم بفهمیم "خدا" دقیقا چیه؟
یعنی فقط تونستیم بگیم "کاغذ"به این انواع(سفیدی و پاره شدن و قابلیت نوشته شدن و...) متعلق هست اما نتونستیم بگیم خود کاغذ چیه.اما باید نشون بدیم "آنی"هست که به این انواع متعلق هست(چجوری؟!).مثلا نمیتونیم بگیم X قویه اما بگیم X وجود نداره! ولی نمیتونیم دقیقا بگیم Xچی هست :| .
ما...برچسب : نویسنده : 0anahno1 بازدید : 96